سیاست بخشی از منظومه‌ی منسجم اندیشه‌ی اسلامی را تشکیل می‌دهد که طبیعتاً ریشه در متون دینی دارد.

 سیاست در لغت به معانی متعددی آمده است، اما در اصطلاح اهل فن، علم سیاست به آئین کشورداری و روش اداره کردن جامعه اشاره دارد. تعریف این علم از دیدگاه متفکران اسلامی عبارتند از: «تدبیر جامعه بر اساس مصالح مادی و معنوی»

در اندیشه‌ی سیاسی اسلام، به دست گرفتن قدرت بالاصاله و بالذّات مطلوب نیست و قدرت را ابزاری ضروری و لازم در جهت احقاق حق و اجرای قوانین اسلامی می‌داند؛ و قدرت را تا جایی مقدس می‌داند که بتوان با آن راه خیر و صلاح و خدمت به جامعه را در پیش گرفت.

برخلاف اندیشه‌های سیاسی جوامع غربی که مقوله‌ی قدرت فی حد نفسه مطلوب و هدف است؛ و سیاست را چنین تعریف می‌کند: «تدبیر امور جامعه براساس مصالح دنیوی و مادی»

سیاست در اسلام نسبت به سایر مکاتب سیاسی از امتیازهایی برخوردار است که ناشی از خاستگاه و مبانی آن است؛ و دارای ویژگی‌های خاصی است که برخی از آنان عبارتند از:

الف: مطابق با نیازهای واقعی انسان: مقوله‌ی سیاست یکی از رشته‌های زیر مجموعه علوم انسانی است؛ که هدف آن پر کردن کمبودهایی است که انسان در زندگی اجتماعی و گروهی با آن روبه روست؛ و از آنجا که سیاست اسلامی بر آمده از انسان‌شناسی دقیق و متکی بر وحی می‌باشد لذا راه‌کارها و قوانینی که در جهت حل مشکلات اجتماعی ارائه می‌دهد، منطبق بر نیازهای فطری و واقعی انسان است.

سیاست اسلامی نگاهی عمیق و ریشه‌ای به مطالبات انسان چه به صورت فردی و یا اجتماعی دارد در حالی که در سیاست‌های غیر‌دینی به جای تأمین نیازهای واقعی، نیازهای ظاهری و آنی را که مورد خواست عامه‌ی مردم است مورد توجه قرار می‌گیرد؛ که این امر رفته رفته مشکلات عدیده و غیرقابل جبران را به وجود می‌آورد.

ب: جامعیت: از آنجا که انسان دارای ابعاد مختلف و متعددی است. اعم از بعد جامعه‌شناختی، روان‌شناختی، اقتصادی، اخلاقی، سیاسی، علمی و حیات فرهنگی و معنوی، از تشعشعات سیاست اسلامی همه‌ی این ابعاد را پرتو افشانی می‌کند و به هر کدام به نسبت متناسب نظر دارد.

بدین خاطر است که در تربیت اسلامی هم، همه‌ی این ابعاد ملحوظ و مورد توجه قرارمی‌گیرد. در حالی که در نظام‌های بشری هیچ‌گاه انسان – هر قدر که پیشرفت کند – قادر به درک همه جانبه نیازهای انسانی و وضع قانون در جهت حل آن نیست.

ج: سومین ویژگی اتکای سیاست اسلامی بر مبانی مستحکم و منطقی است.  اصول آن براستدلال و براهین خدشه ناپذیر استوار است. مبدا، معاد، غایتمندی آفرینش انسان و غیره از اموراتی است که هر مسلمان به آن باور دارد؛ و اعتقاد متقین به اصالت خداوند در مقابل اصالت انسان دارد؛ در حالی که سیاست بشری دچار تناقضات و معضلات جدی است و مبانی آن همچون اصالت انسان در مقابل اصالت خداوند است فاقد استدلال و خردپذیری است.

اسلام یک دین جامع است و تنها در پی تبیین رابطه انسان با خدا و خود نیست. بلکه رابطه فرد را با محیط و جامعه نیز مد نظر قرار می‌دهد و به همان میزان که به عبادات روزانه اهمیت می‌دهد، زندگی اجتماعی افراد را هم مهم می‌شمارد. 

همبستگی دین اسلام با سیاست و امور اجتماعی در نزد مسلمانان امری بدیهی است؛ به گونه‌ای که حتی مستشرقان غیرمسلمان هم بدان اذعان دارند.

اما به رغم وضوح این حقیقت در میان اندیشمندان مسلمان، این امر یکی از محورهای چالش برانگیز و اختلافی است؛ که پرداختن به این مقوله مجالی دیگر می‌طلبد؛ اما نکته‌ای که حقیقت بودن آن محرز است این که با نگاهی به کارنامه‌ی استعمار در سده‌ی اخیر در کشورهای مسلمان حکایت از تلاش مستمر و ادامه‌دار آنان برای معرفی نادرست از اسلام است. آنان می‌کوشند تا دین اسلام را همچون ادیان دیگر تحریف شده معرفی کنند و اسلام را از مکتبی جامع که قانونی فردی و اجتماعی را لحاظ می‌کند به مکتبی خشک، بی‌روح و صرفاً فردی تبدیل کنند.

با توجه به آیات قرآن کریم و روایات پیامبران و جهت‌گیری دعوت آنان می‌توان به ساز و کار اساسی اسلام نائل آمد و برنامه‌هایی که حد و مرز دخالت دین در عرصه سیاست اجتماع را تعیین کرده است به دست آورد.

یکی از اهداف مهم پیامبران آزادی و رهایی انسان‌ها از قید و بندها و غل و زنجیرها و رستن از اسارت ستمگران و نفس اماره بوده و هست. چنانچه در کتاب قانون ناب اسلام این نکته به وضوح روشن شده است. خداوند می‌فرماید: (و یَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم)[اعراف:157]، و از دوش آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است بر می دارد. 

اقامه عدالت اجتماعی و مبارزه با تبعیض (همه‌ی انواع آن) در سایه‌ی تشکیل حکومت و تنظیم ساخت اجتماعی حیات بشر، میسر است که یکی دیگر از اهداف پیامبران به حساب می‌آید:

 ( َقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)[حدید: 25]، به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و به آن‌ها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.

بدین سان توحید در جامعیت آن بدان معنی است که اندیشه‌ی الهی در تار و پود حیات فردی و اجتماعی سریان یابد. توحید عصاره‌ی اسلام است که وقتی بسط یابد از آن اسلام در جامعیتش ظهور می‌یابد و در سلوک فردی و جمعی آشکار می‌گردد. از این روست که وقتی شعار «لا اله الا الله» که نخستین شعار توحیدی است به فراز شهر مکه طنین انداز شد با منافع مستکبران تضاد پیدا کرد و دشمنان اسلام در مقابل پیامبر صف‌آرایی کردند. اگر دین اسلام صرفاً یک اندیشه و امر فردی می‌بود نباید موجب عکس العمل مخالفان می‌گشت.

تحقق اسلام با جامعیت ویژه‌اش در گرو آن است که نظام‌های سیاسی و اجتماعی – فرهنگی و مدیریتی را بر اساس مبانی اسلام (توحید، نبوت، معاد، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی) طراحی کنیم.

وقتی در دین اسلام تأمل می‌کنیم، آن را مجموعه‌ای نظام‌مند و منسجم می‌یابیم که احکام و ارزش‌ها با اهداف، مبدا و مبانی آن هماهنگ است و دارای ساختار خاص سیاسی، فرهنگی، عبادی، اقتصادی و نظامی است.

پس اگر رسالت دین تحقق عدالت اجتماعی، احقاق حق و ایجاد بستری مناسب برای رشد و تعالی افراد بشر است، بی‌تردید مستلزم ساختار سیاسی و حکومتی بر مبنای قوانین اسلامی است.

و بدون شک، بدون ساختار سیاسی نیل به اهداف مذکور ممکن نیست و در تعالیم انبیا هم سیاست و حکومت جایگاه ارجمندی دارد و حکومت دینی یگانه گزینه‌ای است که پیامبران برای تحقق آن تلاش کرده‌اند.

در فلسفه سیاسی اسلام توحید مبنا و نقطه‌ی عزیمت هر نظریه‌ای به شمار می‌رود. بسط توحید در عرصه اجتماع و سیاست منجر به شکل‌گیری نظام توحیدی و حاکمیت قوانین الهی در جامعه و نفی فساد و ظلم می‌گردد.

در فلسفه اسلامی مقوله توحید منشا همه‌ی عقاید و احکام است و مقوله‌های مختلفی که در نظام سیاسی مطرح است، همچون حد و مرز آزادی، جایگاه قانون، ساختار حکومت، اختیارات حاکم و نقش مردم در حکومت همه برگرفته از عقاید اسلامی یعنی توحید است.

سخن آخر این که وقتی مکتبی برای یکایک افراد جامعه برنامه دارد به طور طبیعی برای کل جامعه و چگونگی رفتار جمعی انان نیز برنامه دارد. اگر دین مبین را طه‌ی فرد و خدا و فرد و جامعه است بی‌تردید راهی جز برپایی حکومت که به مثابه ضمانت اجرای احکام و دستورالعمل‌های آن مکتب قلمداد می‌گردد، ندارد. نمی‌توان تصور کرد مکتبی دستورالعمل برای افراد جامعه داشته باشد اما نسبت به حکومت سخنی نداشته باشد. وضع قوانین بدون حکومت یا ضمانت اجرا با عدم وضع آن تفاوتی ندارد. لذا هدف مکاتب الهی برپایی حکومت برای اجرای احکام الهی است.